دل نوشته یک مربی بسکتبال به بهانه روز مربی ( شهاب شهابی)
ابتدای ورودی شهرستان کاشمر در میدان شهربانی اولین اداره ای که مقابل چشم هر رهگذر قامت افراشته و به چشم می آید اداره آموزش وپرورش شهرستان است که پرچم دار تعلیم و تربیت ،فرهنگ وعلم و ادب بوده و معلمان فرهیخته در زیر مجموعه آن پیامبران هدایت انسانها بسوی نور و روشنایی هستند
و اما نگاه یک مربی، یک ورزشکار، در ضلع دیگر میدان و روبروی این اداره زندان را می بیند که گویی تقابل نور وتاریکیست تقابل خیر و شر ، تقابل زیبایی و زشتی تقابل دانایی و جهل گویی دو لشکر مقابل هم صف آرایی کرده و هم آورد میطلبند ...
و روبروی این زندان ضلع غربی خیابان خرمشهرمجموعه های ورزشی شهید چمران،۲۲بهمن ، استادیوم آزادی و اداره ورزش و جوانان صف آرایی کرده وبه خرمی این خیابان افزوده و با شعار ورزش دشمن اعتیاد با سرداران بی نام و نشان و بی ادعا در قامت مربی، سرپرست ،داور مسئول و اعضای هیات و ...بی مزد مواجب به یاری خیر و نور زیبایی و پاکی شتافته اند تا در این رویارویی دست راست آن باشند...
..هر زمان که غبار غم دیدن زندان ودر بند بودن انسانها وغم اندوه خانواده آنان هنگام عبور از این خیابان بر دلم می نشست با چرخاندن نگاهم به این مجموعه های ورزشی قلبم آرام می شد ،روزگاری شورو نشاطی در این ورزشگاهها موج میزد من سالها پیش سکوهایی پر تماشاچی دیده ام و شور هیجانهای ورزشی رقابتهای پر شور میزبانی المپیاد ورزشی و...
امااکنون خلوتی و سکوت را نظاره گرم که البته دلیل آن ویروس کرونا نیست بلکه ویروس بی اعتنایی مسئولین و عدم تخصیص بودجه لازم به ورزش است که سالها قبل از کرونا آمد بیشتر از کرونا به جوانان ما آسیب زد و بی سرو صدا هنوز دامن گیر جوانانمان هست مسئولین یکی پس از دیگری آمدند و رفتند وچرخش مدیریتی البته ۳۶۰ درجه ای!!! چون اصل کار که پول بود در بساط نبود
،من دیوار آجری مجموعه های ورزشی و زندان را دیده ام اما اکنون دیوار کامپوزیت و لوکس زندان را میبینم...و دیوارهای مجموعه های ورزشی همچنان آجری و متروک... و خبر احداث زندانی بزرگتر در بیرون شهر هم بگوشم رسیده که خود رونق است ، رونق از نوع ...
همه ما اشخاصی را که در این شهر تیم داری میکردند و عاشقانه کار میکردند را میشناسیم داور ، مربی ، سرپرست اسپانسر مالی و... نه در بسکتبال در همه رشته های ورزشی ولی اکنون نامی از آنها نیست و هیچ کس سراغی از آنها نمی گیرد و نمی پرسند که چرا این آدمها رفتند و چرا نبود آنها یک شکست بزرگ برای جامعه ورزش قلمداد نمی شود و دنبال دلیل آن نیستیم
البته در کشوری که فرار مغزها بحران نیست و ستادی برای آن تشکیل نمی شود هم تراز سیل آق قلا چه انتظاری...
در کشوری که پچ پچ دو بازیکن فوتبال گوشه زمین لب خوانی میشود ودر برنامه ثانیه ای چند میلیون تومانی تلویزیونی میزگرد برایش تشکیل میدهند و اگر نصف قراداد یک فوتبالیست به شهری مثل کاشمر برسد شوری در این شهر بپا میشود وهزینه چند هیات تامین می شود چه انتظاری
قهرمانی ورزشکار انفرادی در آسیا ۱۰ ثانیه اخبار و پچ پچ دو بازیکن فوتبال چند دقیقه...
روزی تیم من بعد از مدتها تمرین و آماده سازی ساک بدست با قرار قبلی جلو اداره ورزش و جوانان حاشیه خیابان خرمشهرآماده اعزام به مسابقات دور مقدماتی لیگ بسکتبال استان بود تیم منتخب شهرستان با جوانانی رعنا وخوش قیافه و سرحال که نگاه به آنان غبار غم آدمهای پشت دیوار زندان را از دل می زدود ...
آن روز بخاطرنبود هزینه یک مینی بوس و هزینه ورودی مسابقات و چند وعده غذا ...تیم به مسابقات اعزام نشد
فردای آن روز تیم بایک روز تٱخیر و یک باخت فنی در روز دوم به مسابقات رسید ومن فقط بخاطر تعهد اخلاقی به بچه ها تیم را رها نکرده و باهمه مشکلات مالی تا پایان دور نهایی و کسب نایب قهرمانی استان تیم را همراهی کردم ولی آن روز در حاشیه خیابان خرمشهردر خلوت خودم تصمیم گرفتم بروم و روزی برگردم که خودم بتوانم قسمت عمده ی هزینه ها را تٱمین کنم و چشم بدست این و آن نباشم و البته دست همه یاری رسانان عرصه ورزش را می بوسم و قدر دان لطفشان هستم و از خداوند برایشان بهترینها را خواستارم و میدانم اگر یاری آنان نبود چه بسا شرایطمان بدتر از شرایط کنونی بود و می دانم کسانی که هستند وقبول زحمت کرده اند نیز درد را حس می کنند و چاره ای ندارند جز تحمل
هر کسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من
به امید روزی که بتوانم به ورزش و ورزشکار خدمت کنم همان گونه که عزیزانی قبل از من این خدمت را انجام دادند ومن تا ابد مدیونشان هستم این است هدف آرمانی من تا خدا چه خواهد...
ارادتمند
شهاب شهابی
ومن اله توفیق